. . . و من حتی به چشمان تو شک کردم
چه بد بودم، چه بد کردم
اگر چه وسعت ابر نگاهت را
خودم با هر دو چشم خویش می دیدم
ولی حتی به باران تو شک کردم
چه بد بودم ، چه بد کردم
و حالا با پشیمانی
نشستم روبروی خانه ات
ای روح بارانی !
بیا و باز کن در را !
که راز تیرگی قلب تاریک مرا تنها تو می دانی
تو ای زیبای شورانگیز نورانی
بیا و باز کن در را . . .
تاریخ: 29 / 1 / 1390برچسب:نیایش,
ارسال توسط ★ --❤رحمت الله❤--★
آخرین مطالب